افسانه فرقدان- روزنامه نگار
کتاب بهعنوان جزء اصلی فرهنگ که حتی اساس و مبنای سینما و تئاتر نیز شمرده میشود، از آغازین سالهای زندگی افراد جامعه تا دوران کهنسالی، همواره در زندگی شخصی و اجتماعی آنها نقش مهمی ایفا میکند. کتاب در ساخت شخصیتو شرایط روحی و روانی و تربیت کودکان و آمادگی آنها برای رویارویی با مسائل اجتماعی تأثیر چشمگیری دارد. بنابراین شاید به جرأت بتوان گفت تولید کتاب کودکان، مهمترین بخش صنعت نشر است. پس ضروری است که به این کالای بنیادین بهقدر کافی توجه شود تا از عهده بخشی از مسئولیت تربیت کودکان نه با شعار کلیشهای آیندهسازان کشور، بلکه جهت آمادگی کودکان برای ساختن و داشتن زندگی شادتر و سالمتر برآییم.
داستان کودکانه رایگاننویسان کودکدر سن بازنشستگی
چندی پیش حضور در جلسه داستاننویسان کودک بهعنوان منتقد و شنیدن داستانها و ردوبدل شدن حرفهایی درباره آنها؛ نگارنده را بر آن داشت که به این مهم بپردازد و این شماره از صفحه کتاب به مشکلات کتاب کودکان اختصاص یابد، زیرا کتاب کودکان در این بازار تجارتپیشه، مظلوم و مهجور واقع شده و عوامل تولید آن، امری بهغایت جدی را بیاهمیت تلقی میکنند. نکتهای در آن جلسه مطرح شد مبنی بر اینکه نباید در داستان کودکان از کلمه «ازدواج» یا «عروسی» استفاده کرد، زیرا کاربرد این کلمه برای کودکان زود و نابهنگام است، پس باید کلمهای دیگر را جایگزین آن کرد یا داستان را به کلی کنار گذاشت. نگاهی سرسری به داستاننویسان حاضر در جلسه، این نکته را روشن میکرد که میانگین سنی داستاننویسان حدود 60 سال است. بلی. اینها داستاننویسانی هستند که چند نسل با کودکان امروز فاصله دارند و هیچ تضمینی هم وجود ندارد که طرز تفکرشان را با دغدغههای کودکان تطبیق داده باشند. این پیشکسوتان ادبیات کودک که بخش مهم و عظیمی از جهان خیالی دوران کودکی ما را ساختند، اکنون تنها در نقش پدربزرگها و مادربزرگهای قصهگو ظاهر میشوند که گاه یک قصه تکراری را بارها تعریف میکنند و هر بار تنها نام شخصیتها تغییر میکند و حوادث، اندکی جابهجا میشوند. البته داستاننویسانی با سنین پایینتر نیز در این عرصه وجود دارند، اما «سن» نمیتواند بهتنهایی معیار و ملاکی برای تولید داستان خوب باشد. نگارنده منکر این نیست که کتابهای خوبی در داخل تولید میشوند، اما هنوز فاصله خود را با کتابهایی که در سطح جهانی به محبوبیت میرسند حفظ کردهاند. پرسش اینجاست که کتابهای کودک ایرانی با چه تفکر و معیاری نوشته میشوند؟ و داستاننویسان کودک چه میزان با روانشناسی کودک و جهان کودکانی که برای آنها مینویسند، آشنایی دارند؟
اکنون تعدادی از داستاننویسان کودک پا به سن گذاشتهاند و با نسلی که برای آنها مینویسند فاصله گرفتهاند و نتوانستهاند خودشان را با تغییرات روحی و فکر کودکان دنیای پرآشوب مدرن هماهنگ و همراه کنند. از سویی دیگر، تعداد اندک داستاننویسان جوانی که در حیطه کودکان مینویسند، یا از سوی ناشران پذیرفته نمیشوند یا به دلیل مشکلات و هزینههای چاپ، ناشران علاقهای به سرمایهگذاری روی داستانهای آنها را ندارند. اما آثار همین داستاننویسان جوان نیز نیاز به بررسی دقیق و همهجانبه دارد که چه میزان توانستند خود را با معیارهای جهانی و تغییر اندیشه و برهم زدن کلیشههای جهان کودکانه همراه کنند. داستاننویسان ایرانی به واقع چهقدر علایق کودکان امروز را به رسمیت میشناسند و آموزههای رفتاری و اخلاقی و خلاقیت را با «اینهمانی» شخصیتهایی که خلق میکنند، در کودکان نهادینه میکنند؟
تاریخ انقضای «حسنی نگو یه دسته گل»
درواقع اکنون اکثر کتابهای سالیان گذشته که تاریخ مصرف پیامرسانی آنها سرآمده، بهطورمداوم تجدید چاپ میشوند، زیرا با این روش، پرداخت حقالتالیف به نویسنده جوان و هزینههای طراحی صفحه و گرافیک و طراحی جلد که از کتاب بزرگسالان پرهزینهتر است، بهخودی خود حذف میشود. یعنی کودک امروز همچنان در حال خواندن کتابهای دو نسل پیش از خود است؛ مانند حسنی که به حمام نمیرود و ناخنش را کوتاه نمیکند. البته حسنی که به حمام نمیرفت حالا به «حسنی و چشم برزخی» و «حسنی و انرژی هستهای» تبدیل شده است. بنابراین کاهش روند انتشار کتابهای جدید موجب شده که کتاب کودکان به لحاظ محتوایی دچار آسیب شود، زیرا انگیزه لازم برای تولید کتابهای فاخر وجود ندارد و نویسندگان به سمت کارهای سفارشی روی میآورند و در نتیجه آثاری ضعیف خلق میکنند. ناشران نیز در این عرصه رویکردی بازاری دارند و ترجیح میدهند آثاری منتشر کنند که بازار توجه بیشتری به آن نشان میدهد و نه تولید آثار شاخص و همراهی با نویسنده برای خلق شخصیتها و داستانهای جدید که بتواند شیوه تفکر و تربیت کودک را به سمت و سویی اصولی و خلاقانه جهت دهد. در این میان معدود ناشرانی هستند که با دقت بیشتری آثار را بررسی و برای چاپ آثار نو سرمایهگذاری میکنند. البته اکنون شاید نتوان در این باره چندان به ناشران خرده گرفت، زیرا افزایش هزینههای نشر کتاب کودک، آنها را به سوی تجدید چاپ یا استفاده از نویسندگانی با حقالتألیف ارزان میکشاند. از طرف دیگر تعداد کتابهای ترجمهای به کتابهای تألیفی در بازار میچربد و حالا در این میان میتوان ورود مترجمان کمسواد به عرصه ترجمه کتاب کودک را نیز به مشکلات اضافه کرد. بنابراین با خالی شدن عرصه از نویسندگان خوب داخلی، دغدغههای کودک ایرانی کمتر طرح میشوند. تکرار مضامین، برخورد دگماتیسم با مسائل روز و عدم رهایی ذهن نویسنده از چارچوب عقاید، کودک ایرانی را تنبل و مطیع بار میآورد. در این میان برخی منتقدان نیز از ادبیات فانتزی در برابر ادبیادت مذهبی انتقاد میکنند، غافل از اینکه ذهن کودک، آزادانه تمایل به خلق جهانی دیگرگون و متفاوت دارد و گاهی با ساخت موجودات فانتزی در ذهن خود، با آنها تعامل میکند و این موجب میشود که خلاقیت کودک بدون سمت و سوگیری، آزادانه بتواند از کلیشهها بیرون برود و ابداع و خلق و اختراع و ساخت چیزهای نو و تازه را تمرین کند.
نکته مهم دیگر این است که اکثر نویسندگان ایرانی با ادبیات کهن و الگوهای ملی و میهنی و قصههای فولکلور و عامیانه بیگانهاند و از آنها برای ساخت شخصیتهایی نو استفاده نمیکنند که در صورت توجه کافی به این موارد، دو هدف برآورد میشود؛ یکی معطوف شدن به الگوهای میهنی و پررنگ کردن هویت ایرانی و دیگری نگاه خودانگیخته و خلاقانه بدون گرتهبرداری از الگوهای غربی.